بگذار به پیش از زبانت بگریزم
تا تو طاقت از جمله برمیداری
میانگاری:
که هر چه گفته شده و خواهد شد تلخ است،
تف.
میخواهم برگرد٬
میخواهم بَرگ
میریزد جمله مدام میریز
مینگاری:
هر وقت که خواستی، هر وقت که خوب است بَرگَر...د.
باد میگیر و خشخش برمیخیز
من میترس تمام، دستم در انتهای جمله میلرز
و دالهای انتها همه زرد زرد
باز هم بگو برگر
برگ
ریخت
درد
برگ
برگر
د
طاق میکند پاییز.
من هم هر وقت از گزاره ناتوانم،
دیدم ترسم را فاعل میدانم.